*** گلنار ***


 

 

 

پشت میکروفن قرار گرفته و گفت: ۳۰ سال قبل وارد این شهر شدم .

انگار همین دیروز بود.

راستش را بخواهید، اولین کسی‌ که برای اعتراف وارد کلیسا شد، مرا به وحشت انداخت.

به دزدی هایش، باج گیری، رشوه خواری، هوس رانی‌، زنا و هر گناه دیگری که تصور کنید اعتراف کرد .

آن روز فکر کردم که جناب اسقف اعظم مرا به بدترین نقطه زمین فرستاده است ولی‌ با گذشت زمان و آشنایی با بقیه اهل محل دریافتم که در اشتباه بوده‌ام و این شهر مردمی نیک دارد .


 

 

در ابتدا از اینکه تاخیر داشت عذر خواهی‌ کرد و سپس گفت که به یاد دارد که زمانیکه پدر پابلو وارد شهر شد، او اولین کسی‌ بود که برای اعتراف مراجعه کرد.

 

نتیجه اخلاقی‌: وقت شناس باشید !!!!

 

در این لحظه سیاستمدار وارد کلیسا شده و از او خواستند که پشت میکروفن قرار گیرد .

 

در روز موعود، مهمان سیاستمدار تاخیر داشت و بنابرین کشیش تصمیم گرفت کمی‌ برای مستمعین صحبت کند.

در مراسم تودیع پدر پابلو، کشیشی که ۳۰ سال در کلیسای شهر کوچکی خدمت کرده و بازنشسته شده بود، از یکی‌ از سیاستمداران اهل محل برای سخنرانی دعوت شده بود .

+نوشته شده در چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:وقت شناسی , گل من , عشقمی , دوست دارم مهربونم , گلنار,ساعت1:18توسط pariya | |



صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد